ساعت و یه جوری زنگ گذاشتم ک نماز صبح بمونم و بزنم بیرون.

همین ک صبح زنگ می خوره یاد قول و قرارم می افتم.

میدونم ک تا چند دقیقه بیشتر واسه نماز وقت ندارم .پس چک و چونه رو می زارم کنار و می پرم واسه وضو.نمازم ک تموم می شه.

ذهنم یه کم مقاومت می کنه.برو زیر پتو.بگو اولین روز نشد و .

بعدم خندم می گیره.کی و گول می زنم.من برم یا نرم چه فرقی به حال ایشون داره.

پس بدو هودی مشکی ک دیشب تو تخفیف م و تنم می کنم و روسری و چادر و جوراب مشکی.درسته میگن خوب نیست.اما با مشکی حتی اگه ذره ای آرایش نکنم حس زیباترین زن دنیا بهم می ده.

گوشی برای تایم گذاری.کلید خوته و کارت عابر برای نون.

2 تا ایه الکرسی می خونم و سعی می کنم از کنارای دیوار راه برم.هوا بس ناجوانمردانه سرده.بچه های مدرسه رو می بینم .یه کم باور نمی کنم.واقعا ما 12 سال.شایدم بیشتر این موقع صبح تو این سرما بیرون بودیم.ولی حس و حال خوبی داره.به خودم می گم نگاه کن تنبل خانوم.

اگه تو هم این موقع پاشی به کارات برسی.هی نمی گی کارام عقبه و نیرو می خوام و .

کمتر بخواب و سحرخیز باش.نون داغ و می زارم رو دستم و همونجور ک تلقین گرم شدن می کنم خدارو شکر می کنم دیشب اینو م وگرنه ک سرماخوردگی رو شاخم بود.چون دیشب با اون لباس تابستونه به شدت لرز کرده بودمچشمم دنبال سبزی یه.اما هیچ جا باز نیستپیام می دم ک من تا یه ربع دیگه خونه امیهو نبینه نیستم و اینامی خوام از بریدگی اول دور بزنم ک میبینم تازه 10 دقیقه شدهباز با خودم کلنجار می رم و دوباره خندم می گیره.الان اگه بدو برم خونه چی می شه؟ بعد مسیر و دور تر می کنم و سر پیچ مدرسه می بینم با کت و شلوار قهوه ای و کلاه به سردوچرخه پا می زنه و خیلی زود منو میبینه برام دست می ده و منم سر.و رد میشم.

حالا دلم شور کیان و داره.ساعت 7 و 18 دقیقه.پس تو این ساعت می زنه بیرون.تقریبا 70 درصد بقیه راه و به کیان فک می کنم .نکنه بیدار شده باشه.

درو ک باز می کنم گرمای خونه وجودمو گرم می کنه.

الهی سکرت ک یه خونه گرم داریم

 


اونی ک تا چند ماه پیش نفر اول زندگیش بودی.

یهو میشی اشغال ترین ادم زندگیش

ک می گه حس تنفر دارم اما اونقدر بی لیاقتی ک حتی حس تنفرمم بدات زیاده.

میشی پست.میشی دروغ گومیشی ادم .حسودمزخرف.میشی ک بدترین بلای ممکنو سرش اورده.

مگه داریممگه میشه


میدانی.

یه دلتنگی دلم می خواد.

ک یکی دلش تنگ شه برام.از عمق وجودش.از ته دلش.

ک یهو پیام بارون بشم.انقدر تلگرام و واتس آپ و اینستا و صفحه پیامکم.فقط کار و کار و کار نباشه.

یکی دلش تنگ خودم بشه.

یکی ک از راه دور بیاد.بخواد باشم دور و برش.بخواد ک حتما توی روز باهام حرف بزنه.صدامو بشنوه.اگه دقیقه ای دیر جواب پیامشو دادم شاکی بشه.

دلخور نشه.بخنده برام.انرژی باشهچشاش برق بزنه .واسم حرف داشته باشه.بغلش گرم و باز باشه برای من

خلاصه ک آره.

شاید در پس پرده حرفهایی بود

اما بود.

گذشته هارو باید بزارم تو گذشته.

اما یادت نره.یه زن.با همه قدرت و ثروتش.همیشه یه زنه.پر از حس نیاز .نه به یه سایه.به یه ابهت مردونه  .

 


17 ربیع الاول.

24 آبان ماه1398

مبارکه.انگاری عقد کنون بوده.

الهی که عاقبت بخیر و خوش حال باشی

 

 

 

پ.ن:چند باری هست ک زنگ می زنه و در حد گریه ازم میخواد واسه شوهرش کار پیدا کنم.بیکاره و شرایط خوبی رو سپری نمی کنن

خدایا تو خودت خوب می دونی هیچ وقت هیچ وقت از حال بد کسی خوشحال نشدم و نمیشم.الانم ک دارم مینویسم حتی یجوری ام.

اما خداییو و انصاف و عدلتو شکر.

 

همین

 


یه جور عجیبی از صبح دلم گرفته. همه چیز و بهونه می کنم. بدون این ک برام مهم باشه. از جمع شدن رفیقا و خبر ندادنشون. از بی محلی و فقط وقت نیاز خودش. تا.رفتارهای کوچولوی خونه میخوام یکم برگردم قبل.یا یه مقدار بزنم بره جلو. جایی هم جز اینجا ندارم. خودت می دونی دیگه. پ.ن:خدا کنه تو حالت خوب باشه و دلگرفته نباشی. از راه دور سلام.آرزوی حال خوب.برای جسم و روحت
بدون من سرت چقدر گرمه خوشحالم.نمی دونم واقعا ته دلم اینو می گه یا واقع واقعا خوشحالم خوشحالم ک حالت خوب باشه.به خدا اینو از ته ته دلم می گم اروم باشی .ارومک بخندی.اروم بخوابی منم خوبم.واقعا خوبم.خدارو شکر خدارو ک اومدی به زندگیم. من حال خوب الانم و داشته هامو مدیونم به تو. اما. با همه ی این که خوبی. با همه ی این که خوبم. یادتحس خوبیه ک حسرت همیشه نبودنت و داشتنت
شهریور 96 بود ک به تنهایی رفتم تهران و اونجا با صادق برای دوربین رفتم جمهوری . حلقه فروخته بودم و دوربین قبلی رو.یه مبلغم پ ش داد ک مجتبی ماهیانه باهاش صاف کرد. آبان ماه 96 با خانم آزاده رفتیم توی اون زیر زمین بزرگ و شروع کردیم. تمیز کاری و لوله و گچ و خاکش.بعدم چوب و میخ و رنگ و .با دلر و اره سرو کله زدن و سافت باکس دست ساز خودمون.زحمت و رنج و خستگی ک فقط خودمون می دونیم
کلافه ام فلاکس و پر اب جوش می کنم و برمی دارم.می خوام اشتباهی بزارمش تو یخچال. با خودم زیر زیر حرف می زنم.چیکار می کنی؟؟ باید جامو عوض کنممیخوام دوبره شریک بگیرم واسه اتلیه. مطمینن له پیشرفتم کمک می کنه اما اعصابم نااروم تر از قبله ناشکر نیستم.اتفاقا خیلی این مدت اروم بودم و مداوم شکر خدا اما انگار تا به یه ارامشی میرسی سختی بعدی تو راهه شایدم دارم بزرگش می کنم. منی ک مهی یه بار چای نمی خورم هوس کردم.چند تا دونه خرما و یه لیوان چایی.
روزی ک افکارت مغزت را بخورند جهنم است و زمانی ک غرق در عشقی.بهشت. من اما. دیگر گناه نمی کنم. نه درسری برای تو و زندگی شخصی ات. نه برای افراد خانواده ام. من اما. تا ابد در دلم تو را می جویمت.اب و نورت می دم و محافظتت می کنم. تو عزیزتر از آنی ک دانم و دانی فقط خدا داند. در پناه خدا پ.ن:عمو حسین امروز درگذشت و ۱۰ دقیقه دیگهخاکسپاری. همه رفتند و من به یک دلیل نمیروم.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

☔رمان ماکانی بارون☔ سلام کنکور ارزانی تخفیف ویژه Hadid Share دانلود برای شما chaimtohbw9cf Accueil